من سکوت خویش را گم کرده ام! / لاجرم در این هیاهو گم شدم / من، که خود افسانه می پرداختم، / عاقبت افسانه ی مردم شدم! / ای سکوت، ای مادر فریاد ها، / ساز جانم از تو پر آوازه بود، / تا در آغوش تو راهی داشتم، / چون شراب کهنه، شعرم تازه بود / در پناهت برگ و بار من شکفت / تو مرا بردی به شهر یادها / من ندیدم خوشتر از جادوی تو / ای سکوت، ای مادر فریادها ! / گم شدم در این هیاهو، گم شدم / تو کجایی تا بگیری داد من؟ / گر سکوت خویش را می داشتم / زندگی پر بود از فریاد من! *( فریدون مشیری )*
30
30
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : جمعه 1 دی 1391نظر بدهید
| 11:23 | نویسنده : Elham |